sanazsanaz، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

خاطرات ساناز

مشهد

خیلی وقته که برای دختر گلم هیچی ننوشتم آخه توی مدت روزهای سختی را پشت سر گذاشته ایم و جای خالی بابا بزرگ را در هر جای حس کردم. توی این مدت چندین بار رفتیم خونه مامانی و بهشون سر زدیم اما هر دفعه از دفعه قبل برام جای خالی بابای بیشتر معلوم بود انگار که تازه دارم از خواب بیدار میشم. 26 دی ماه هم با آبا و عمو علیرضا رفتیم مشهد مقدس . امام رضا ما رو واقعا طلبیده بود برای اینکه همه چیز یهو فراهم شد. ساناز خوشگلم هم از اینکه دور برش شلوغ شده بود کلی خوشحال بود. چشمم که گنبد امام رضا افتاد آه حسرتی کشیدم و دوست داشتم توی این لحظه بابای کنارمون بود و ازته دل افسوس خوردم با این وجود حس می کردم که الان با ماست و بابای را به امام رضا س...
22 اسفند 1393
1